این روزها میخواهم کودکیت را جشن بگیرم، میخواهم برق نگاهت را به ذهن بسپارم، پسرم وقتی تو را در اغوش میکشم در آغوشت گم میشوم و بویت میکنم...آه که از بویت چه سرمست میشوم و از این سرمستی لذت میبرم، ولی شیرین من... گاهی میخواهم ترمز زندگی را بکشم، آخر روزهای کودکی کوتاه است و بزودی برای خودت مردی میشوی، خوشحالم ولی... بگذار سیرابت شوم. وقتی با چشمان زیبایت معصومانه به من نگاه میکنی آب میشوم، وقتی صدا میزنی بابا... محبتت را با تمام وجود در قلبم حس میکنم. پسرم تو به من خیلی چیزها آموختی... وقتی برای اولین بار باران را حس کردی و از من خواستی زیر باران قدم بزنیم تازه فهمیدم هنوز باران هست... وقتی برای اولین بار برف را به تو نشان د...