مهندس ایلیا و مهربانو جان
گل پسر ما چون صبحها با پرستار تنهاست و بسیار پسر حرف گوش کن(البته تا زمانی که اوامرش را اطاعت کنیم) بیشتر عصرها میبریمش تو حیاط و پارک کودک مجتمع با دوستاش بازی میکنن و آتیش میسوزونن. دیروز جمعه هوا ابری بود و تنها ایلیا و مهر بانو بیرون بودند هر چند آخر کار باران و آسمان هم اومدن(بزودی عکس اونا رو هم میزارم) کلی با هم بازی کردند و ایلیا اینقدر خسته شده بود که بر خلاف بقیه روزها، این دفعه خودش راهی خونه شد و با بابا جونش(به قول ایلیا) تو خونه مشغول مهندس بازی شدند و این هم عکسهای این ماجرا:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی